کد مطلب:315067 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:284

علی اعجاز عینی و تربیت قرآن و پیامبر خاتم
اگر كسی ادعا كند كه من سرآمد طبیبان جهان هستم، برای اثبات این دعوی دو راه وجود دارد:

یكی این كه كتابی در طب ارائه دهد كه علل امراض، دارو و درمان آنها را به گونه ای بنگارد كه مانندش در كتب طب یافت نشود.

دیگر آن كه مریضی را كه مرض تمام قوا و اعضای او را فراگرفته و در آستانه ی مرگ است و طبیبان از علاج او عاجز شده اند به او بسپارند، و او بر آن تن، لباس صحت و عافیت بپوشاند.

پیامبران طبیبان فكر و جان و معالجان امراض انسانیت انسان می باشند، و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سرآمد این طبیبان است.



[ صفحه 110]



او با تعلیم و تربیت به قرآن درخت انسانیت را به ثمر رساند، و از آن درخت، شاه میوه ای مانند علی بن ابی طالب علیه السلام به بشریت تحویل داد، كه اگر چه اشاره به فضایل او در این مختصر نمی گنجد، ولی از دائرةالمعارف فضایل علمی و عملی او همین چند سطر بس، كه تا زمانی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حیات داشت، ادبش اقتضای اظهار علم و عرفان نمی كرد، و همچون ماهی تحت الشعاع آفتاب بود، و بعد از آن حضرت هم در محاق اختناق از نورافشانی بازمانده بود، و در مدت پنج سال - تقریبا با ابتلا به فتنه ی جنگ های خانمان سوزی چون جنگ های جمل، صفین و نهروان - فرصت اندكی كه پیش آمد، اگر بر كرسی سخن نشست گفتارش به نقل ابن ابی الحدید معتزلی: «دون كلام خالق و فوق كلام مخلوقین» بود. [1] .

تنها برای معرفت خدا و تربیت نفس و نظام جامعه، مراجعه به خطبه ی اول «نهج البلاغه» و خطبه ی متقین و عهد مالك اشتر بس است كه نشان دهد چه اقیانوسی از حكمت علمی و عملی است كه این نمونه ها، قطره هایی از آن دریاست.

اگر در میدان جنگ قدم زد تاریخ مانندش دلاوری ندید كه زرهش پشت نداشته باشد، [2] و در یك شب پانصد و بیست و سه تكبیر بگوید و به هر تكبیری دشمنی را به خاك بیفكند، [3] و همان شب هم مابین دو صف به نماز شب بایستد و با این كه تیرها از راست و چپ می بارید و در برابرش به زمین می ریخت، بدون كمترین اضطرابی مانند اوقات دیگر از انجام وظایف بندگی غافل نشود، [4] و مانند فارس یل یل عمرو بن عبدود را بر خاك بیفكند كه عامه و



[ صفحه 111]



خاصه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت كردند كه فرمود:

لمبارزة علی بن أبی طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل امتی الی یوم القیامة. [5] .

و روز فتح خیبر بطل یهود، مرحب را به یك شمشیر دو نیمه كند، و بعد از آن به هفتاد سوار حمله نماید و آنها را از پای درآورد، كه مسلمانان و یهودیان متحیر شوند. [6] .

این شجاعت را با خوف و خشیتی جمع كند، كه با حضور وقت نماز رنگ رخسارش دگرگون می شد، و لرزه بر اندامش می افتاد. می گفتند: چه شده كه چنین حالتی دست داده؟

می فرمود: «وقت امانتی رسیده كه بر آسمان، زمین و كوه ها عرضه شد و از تحملش ابا كردند و انسان آن امانت را برداشت» [7] .

كسی كه روز در میدان جنگ از هیبتش لرزه بر اندام دلاوران می افتاد، شب در محراب عبادت مانند مار گزیده به خود می پیچید و با چشم گریان می گفت:

«ای دنیا! ای دنیا! آیا متعرض من شدی؟! آیا به من اشتیاق پیدا كردی؟! هیهات! هیهات! غیر مرا مغرور كن، مرا به تو نیازی نیست، من تو را سه طلاقه كردم،... آه آه! از كمی توشه و دوری راه.» [8] .

سائلی از او سؤال كرد، امر كرد هزار به او بدهید.



[ صفحه 112]



كسی كه به او فرمان داد پرسید: هزار از طلا بدهم یا از نقره؟

فرمود: هر دو نزد من دو سنگ است، آنچه برای سائل نفعش بیشتر است، به او بده. [9] .

در كدام امت و ملت شجاعتی دیده شده توأم با چنین سخاوتی كه در میدان جنگ در حال محاربه با مشركی بود، مشرك گفت: «یا ابن ابی طالب! هبنی سیفك. شمشیر را به جانب او افكند.

مشرك گفت: عجبا! ای پسر ابی طالب! در چنین وقتی شمشیر خود را به من می دهی؟

فرمود: تو دست سؤال به سوی من دراز كردی و رد سائل از كرم نیست.

آن مشرك خود را به زمین افكند و گفت: این سیره ی اهل دین است، قدمش را بوسید و مسلمان شد. [10] .

ابن زبیر نزد آن حضرت آمد و گفت: در حساب پدرم دیدم كه از پدرت هشتاد هزار درهم طلبكار است.

حضرتش آن مال را به او داد. بعد از آن آمد و گفت: در آنچه گفتم غلط كردم، پدر تو از پدرم هشتاد هزار درهم طلب داشت. فرمود: آن مال بر پدرت حلال، و آنچه هم از من گرفتی برای خودت باشد. [11] .

كجا زمانه مقامی را نشان دارد كه از مصر تا خراسان قلمرو ملك او باشد، و مشك آب بر دوش زنی ببیند، از او بگیرد و برایش به مقصد برساند، و از حال او بپرسد و شب تا به صبح از اضطراب نخوابد كه چرا به آن زن و یتیمانش رسیدگی نشده و صبحگاه خود برای یتیمان بار طعام بكشد، و برای آنان غذا طبخ كند، و لقمه در دهان آنان بگذارد، و آنگاه كه زن، امیرالمؤمنین علیه السلام را بشناسد و اظهار



[ صفحه 113]



شرمندگی كند، بگوید: ای كنیز خدا! من از تو شرمسارم. [12] .

در روزگار خلافتش در بازار بزازها با خدمتكار خود راه برود، و دو پیراهن كرباس بخرد و آن را كه بهتر است به نوكر بپوشاند كه غریزه ی زینت طلبی جوان تأمین شود، و جامه پست تر را خود بپوشد. [13] .

با آن كه خزاین سیم و زر در اختیارش بود، فرمود:

والله! لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها. [14] .

غنیمتی خدمت آن حضرت آوردند كه بر آن غنیمت گرده ی نانی بود، و كوفه هفت محله داشت، آن غنیمت را با گرده ی نان هفت قسمت كرد، مقسم هر محلی را خواست و قسمتی از آن غنیمت را با قسمتی از آن نان به آن مقسم داد، [15] و در هر تقسیم غنیمتی، بعد از قسمت دو ركعت نماز می خواند و می فرمود:

الحمد لله الذی أخرجنی منه كما دخلته. [16] .

حمد برای خداوندی است كه خارج كرد مرا از آن، آن طور كه داخل شده بودم.

و در روزگار حكومتش شمشیرش را در بازار به فروش گذاشت، و فرمود: به خدایی كه جان علی در ید اوست! اگر بهای ازاری می داشتم این شمشیر را نمی فروختم. [17] .

در هر روزی كه مصیبتی به آن حضرت می رسید، آن روز هزار ركعت نماز



[ صفحه 114]



می خواند و بر شصت مسكین تصدق می كرد و تا سه روز، روزه می گرفت. [18] .

هزار بنده با كد یمین و عرق جبین آزاد كرد، [19] و هنگامی كه از دنیا رفت هشتصد هزار درهم مقروض بود. [20] .

شبی كه برای افطار به خانه ی دختر خود مهمان بود، بر سر سفره ی دختر فرمانروای آن كشور پهناور، قوتی به جز نان جوی، نمك و كاسه ی شیری نبود، به نان جو و نمك افطار كرد و لب به شیر نزد كه مبادا سفره ی او رنگین تر از سفره ی رعیت او باشد. [21] .

تاریخ كجا دیده كسی كه از مصر تا خراسان زیر نگین سلطنت اوست، برنامه ی حكومت او نسبت به خود و فرمانروایان مملكتش آن باشد كه در نامه ی آن حضرت به عثمان بن حنیف منعكس است، و مضمون قریب به مفاد آن نامه این است:

«ای پسر حنیف! به من رسیده كه مردی از فتیه ی [22] اهل بصره تو را به مهمانی به خوان طعامی دعوت كرده، و تو هم به آن شتافتی، خوراك های رنگارنگ و قدح ها برای تو آورده شده، و گمان نمی كردم تو دعوت قومی را اجابت كنی، كه بینوای آنها با جفا رانده شده، و بی نیاز آنها بر آن سفره دعوت شده باشد. ببین دندان بر چه خوراكی می گذاری، پس آنچه مورد شبهه است دور انداز، و آنچه یقین داری حلال است از آن استفاده كن.

آگاه باش! كه برای هر مأمومی امامی است كه به او اقتدا كند، و به



[ صفحه 115]



نور علم او استضائه نماید، امام شما از دنیای خود به دو جامه ی كهنه و دو قرص نان اكتفا كرد! شما بر این كار قدرت ندارید؛ ولی مرا به پرهیزكاری، كوشش، عفت و درستكاری كمك كنید.

والله! من از دنیای شما طلایی گنجینه نكردم، و از غنایم آن مالی ذخیره ننمودم، و برای جامه ی كهنه ام، جامه ی كهنه ی دیگری آماده نكردم، و از زمین این دنیا یك وجب برای خود به چنگ نیاوردم.

... تا آن جا كه می فرماید:

«اگر بخواهم به عسل مصفی، مغز گندم و بافته های ابریشم، راه می برم، و لكن هیهات كه هوای من بر من غلبه كند، و حرص من مرا به اختیار طعام ها بكشد، و حال آنكه شاید در حجاز و یمامه كسی باشد كه دسترسی به قرص نانی نداشته، و سیری را ندیده باشد». [23] .

حكومت اسلامی را باید در آینه ی وجود كسی دید كه در كوفه است، و احتمال وجود شكم گرسنه ای در حجاز یا یمامه نمی گذارد، دست به غذای لذیذی دراز نمی كند و برای جامه ی كرباس كهنه ای كه بر تن دارد، بدلی تهیه نمی نماید، و یك وجب زمین برای خود حیازت نمی كند، و از خوراك و پوشاك و مسكن دنیا بهره ی او همین است تا مبادا كه معیشت او از فقیرترین افراد رعیتش بهتر باشد.

در قلمرو سلطنت او عدالتی حكومت می كند كه زره خود را نزد یهودی می بیند و به او می فرماید: این زره من است.

آن یهودی كه در شرایط ذمه زندگی می كند با كمال جرأت می گوید: ذره من است و در دست من است، بین من و تو قاضی مسلمین.

با آن كه می داند یهودی خیانت كرده و زره او را ربوده، با او نزد قاضی می رود



[ صفحه 116]



و چون قاضی به احترام آن حضرت قیام می كند، او را برای این امتیاز مؤاخذه می نماید و می فرماید: اگر مسلمان بود با او در مقابل تو می نشستم.

و عاقبت یهودی در مقابل این عدل مطلق اعتراف می كند و اسلام می آورد، و امام زره را با مركب خود به او می بخشد، یهودی مسلمان شده از آن حضرت جدا نمی شود تا در جنگ صفین به شهادت می رسد. [24] .

هنگامی كه خبردار شد خلخال از پای یك زنی كه در ذمه ی اسلام است كشیده شده، تحمل این قانون شكنی را نداشت و فرمود:

فلو أن امرأ مسلما مات من بعد هذا أسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندی جدیرا. [25] .

اگر مرد مسلمانی از تأسف بر این واقعه بمیرد، مورد ملامت نیست، بلكه نزد من به این مرگ سزاوار است.

و در رهگذر چون دید پیرمردی دست سؤال دراز كرده، به جست وجو برآمد كه موجب گدایی او چیست؟

به آن حضرت دلداری دادند كه این پیرمرد نصرانی است؛ برآشفت كه چگونه در جوانی از او كار كشیدند و در روزگار پیری او را به حال خود واگذاشته اند كه گدایی كند؟! و فرمان داد كه بر او از بیت المال انفاق كنند. [26] .

در رعایت حق خلق چنین بود كه اگر اقالیم هفت گانه را با آنچه در زیر آسمان آنهاست به او بدهند كه پوست جوی كه دست رنج مورچه ای است از دهان او بگیرد، نمی پذیرفت. [27] .



[ صفحه 117]



و در رعایت حق خالق چنان بود كه او را به طمع بهشتش و از ترس آتشش عبادت نمی كرد، بلكه به جهت اهلیت او برای عبادت به بندگیش قیام می كرد. [28] .

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم چنان كه خود فرمود:

أنا أدیب الله و علی أدیبی. [29] .

من ادب شده ی خدایم و علی ادب شده ی من.

بشریت را به تربیت چنین انسانی به كمال آدمیت رساند كه صلابت را ندیده با رقت قلبی كه چهره ی افسرده ی یتیمی، اشك او را جاری و ناله ی جگرسوز او را بلند می كند به هم آمیخته، و او را به آزادگی و حریتی رسانده كه از قید تمام مصالح و منافع محدود دنیوی و نامحدود اخروی رسته، و تنها رشته ی عبودیت و بندگی خداوند عالم را، آن هم نه برای سود خود، بلكه برای اهلیت او به گردن انداخته، و بین حریت و عبودتی جمع كرده كه مقصد نهایی از خلقت انسان و جهان است.

چنان رضا و غضب خود را در رضا و غضب خالق خویش فانی كرده كه خوابیدن به جای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در لیلة المبیت [30] و ضربت بهتر از عبادت ثقلین در روز خندق [31] گواه آن است.

آری، باغبانی كه در شوره زار جزیرةالعرب در ظرف چند سال محدود با آن همه ابتلا چنان امتی به وجود آورد و چنین شاه میوه ای از درخت آدمیت به دنیا نشان داد، می تواند بگوید: من بزرگ ترین باغبان بوستان انسانیتم. [32] .



[ صفحه 121]




[1] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1 ص 24.

[2] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 84 فصل في المسابقة بالشجاعة.

[3] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 83 فصل في المسابقة بالشجاعة.

[4] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 123 فصل في المسابقة بصالح الأعمال.

[5] كشف الغمة ج 1 ص 150 في بيان أنه أفضل أصحابه، الخصال ص 579 أبواب السبعين ح 1، مناقب أميرالمؤمنين عليه السلام ج 1 ص 222.

[6] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 293 و ص 294 فصل في نواقض العادات منه 7، و ص 298 فصل في معجزاته، و با تفاوتي در الاصابة ج 4 ص 466.

[7] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 124 فصل في المسابقة بصالح الأعمال.

[8] نهج البلاغة، باب المختار من حكمه عليه السلام، رقم 77، خصائص الائمة ص 71، روضة الواعظين ص 441.

[9] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 118 فصل في المسابقة في الهيبة و الهمة.

[10] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 87، فصل في المسابقة بالشجاعة.

[11] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 118، فصل في المسابقة بالهيبة و الهمة.

[12] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 115، فصل في حلمه و شفقته.

[13] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 97، فصل في المسابقة بالزهد و القناعة.

[14] نهج البلاغه خطبه ي 160.

[15] حلية الأولياء ج 7 ص 300.

[16] مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 95، فصل في المسابقة بالزهد و القناعة، أنساب الأشراف ص 134.

[17] كشف المحجة ص 124 فصل 141، مناقب أميرالمؤمنين عليه السلام ج 2 ص 55، مناقب آل أبي طالب ج 2 ص 97، فصل في المسابقة بالزهد و القناعة، و مصادر ديگر خاصه.

[18] الدعوات ص 287.

[19] المحاسن ص 624، كتاب المرافق ب 10 ح 80، الكافي ج 5 ص 74.

[20] كشف المحجة ص 125 فصل 141.

[21] بحارالانوار ج 42 ص 276.

[22] جوانمردان.

[23] نهج البلاغه، نامه ي 45.

[24] حلية الأولياء ج 4 ص 139، و با تفاوتي در السنن الكبري بيهقي ج 10 ص 136، و در لسان الميزان ج 2 ص 342 و غير آن از مصادر عامه موجود است.

[25] نهج البلاغه خطبه ي 27، الكافي ج 5 ص 5، باب فضل الجهاد ح 6.

[26] وسائل الشيعه ج 15 ب 19 ص 66.

[27] نهج البلاغه، خطبه ي 224.

[28] عوالي الئالي ج 1 ص 404.

[29] مكارم الاخلاق ص 17، بحارالانوار ج 16 ص 231.

[30] كشف الغمه ج 1 ص 82 تفسير عياشي ج 1 ص 101، مناقب: ص 126.

[31] عوالي اللئالي ج 4 ص 86 و 113.

[32] برگرفته از كتاب «به ياد اول مظلوم روزگار» كه اقتباسي از مقدمه اي در اصول دين و بيانات حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني مدظله العالي است، با اندكي تغيير.